Web Analytics Made Easy - Statcounter

نوستالژی مبهم، محبوبیت اسرار آمیز و هر آنچه باید در مورد فارست بدانید!

این مطلب را بعد از صعود فارست با شوق و شور و حرارت با نگاه به گذشته ها نوشتم. از این رو ارتباط چندانی به شرایط فعلی فارست در لیگ برتر ندارد؛ جاییکه با هزینه ۱۴۰ میلیون پوندی، در ۷ بازی و از ۲۱ امتیاز ممکن تنها ۴ امتیاز دارند و در میان ۲۰ تیم در مکان ۱۹ نشسته اند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

دلهره آور است. فعالیت گسترده و هزینه بسیار در پنجره تابستانی نقل و انتقالات، با تعجب فشار و تاثیرات منفی روی فارست گذاشته است. بزودی درس خواهند گرفت و با شرایط بهتر کنار خواهند آمد....

طرفداری | پس از این که ناتینگهام فارست تبعید ٢٣  ساله خود را با صعود به لیگ برتر در خاتمه فصل گذشته پایان داد، حتی یورگن کلوپ، با اشاره به نام استیو کوپر، او را شایسته دریافت عنوان سرمربی فصل دانست. غیرممکن است با صحبت از ناتینگهام فارست دچار شور و شعف و درگیر خاطره بازی نشوید. بی اغراق نوستالژی مبهمی دارد. زمانی که به وقایع و هر چیز دیگری که در گذشته روی داده، با احساس لذت و در عین حال اندوه، نگاه می كنیم. نوستالژی است. و تنه درخت فارست تنیده شده در نوستالژی است. با گپ و گفتگو با خیلی از فوتبالدوستان، و رد و بدل پیام در رسانه های اجتماعی، مطمئنم در این حس و حال تنها نیستم. انسان غریضاً شیفته شنیدن داستان است. اگر حال و حوصله داستان طولانی را ندارید از خیر خواندن آن بگذرید ولی اگر دوستدار حكایت شنیدنی هستید با هم به ناتینگهام و جنگل های شروود خواهیم رفت.

قدرت نوستالژی

صدها رایحه دل انگیز از اعماق جنگل های شروود فقط با یاد و خاطرات رابین هود بر می خیزد. با "سر رابین لافسكی" و "لیدی ماریان"، از "داگلاس فربنكس" نخستین رابین هود سینما دقیقا ١٠٠ سال پیش از این. محبوب ترین آن ها برای ما؛ ارول فلین و اولیویا دوهاویلند و همه خنده های فلین بر روی تنه درختان كه از  آن سرخوشی و امید و زندگی می بارید. شون كانری و هیپبورن در دوران كهولت، دوران پایانی قهرمان افسانه ایی، از فیلم هایی كالت برادر بزرگتر، شیفته آن بود. حتی والت دیسنی ما را بی نصیب از رابین هود نگذاشت. چنانچه كاستنر بعد از اسكارهای خود با "رقص با گرگ ها" تیر و كمان بدست گرفت. افسانه رابین در بیش از دها فیلم تكرار شد، بی آنكه ما را خسته و بیزار كند. قرن دوازدهم، كینگ ریچارد، داروغه ناتینگهام، جان كوچولو و همه دار و دسته ساكسون ها كه در مقابل نورمن ها می جنگیدند و از ثروتمندان می گرفتند تا به تهیدستان كمک كنند. رابین هود بدون شک "دوست داشتنی ترین راهزن تمامی دوران ها" است.

ارول فلین در فیلم ماجراهای رابین هود به کارگردانی مایکل کورتیز و ویلیام کیلی ١٩٣٨

بعدها در قرن بیستم رابین هود دیگری به شهر  آمد، برایان كلاف، با شكل و شمایل امروزی و با لبخندی كه یادآور فلین بود. براستی تافته جدا بافته. پیش از او "بیل شنكلی" و بعد از او "فرگوسن" تنها با كلاف در یك كاسه قرار می گیرند. صریح، خودبین اما معركه. محبوب و مقتدر و در عین حال پُر از ضعف و شكننده. تركیبی غریب. ناآشنا ولی مجذوب كننده. مردان فدراسیون فوتبال انگلیس هرگز جرات نكردند او را به عنوان سرمربی تیم ملی انتخاب كنند. حیف و افسوس!

"مطمئنم روسای اتحادیه فوتبال انگلیس فکر می کردند اگر مسئولیت را به من محول كنند، تمامی كنترل و نمایش را در دست خواهم گرفت. آنها زیرک بودند و باهوش، این دقیقاً همان کاری بود كه انجام می دادم"

لقب معروف Old Big 'Ead، خودشیفته، مغرور و خودپسند، در وصف برایان كلاف، مثبت و خوشایند بنظر می رسید. مردی كه جنگل شروود، ناتینگهام فارست و سیتی گراند را از خاموشی خارج ساخت و جایگاه همیشگی فارست را در نقشه جغرافیایی انگلستان و تاریخ فوتبال آن تضمین كرد. قهرمانی در دسته دوم و مستقیما و متعاقب آن كسب مقام قهرمانی انگلستان. سپس تصاحب عنوان جام قهرمانی باشگاه های اروپا، استثنایی بود و بی همتا. تمامی این ها، انگار همین دیروز بود.

اما زمان زیادی گذشته است. ١٨ سال همراهی با كلاف، با سقوط در آخرین فصل حضور او در ١٩٩٣ رقم خورد. غیر ممكن بود. تلخ تر از این امكان نداشت. دردناك بود، خیلی دردناک. پرده ها بطور كامل برای ناتینگهام فارست پایین آمد. پاییز آمد. و پاییزی ماند. از سبزی و طراوت شروود، فقط زردی و خشكی باقی ماند. اگرچه فارست بازگشت دوباره ایی داشت اما از سال ١٩٩٩ تا فصل آتی هرگز در لیگ برتر حضور نداشته است. سال ها پس از دیگری گذشت. مثل برق، مانند باد. بازیکنان بسیاری ظهور كردند و بازنشسته شدند. مربیان زیادی آغاز كردند و ناپدید شدند. اصلا تمامی باشگاه از نظرها محو شد و تاریكی، جنگل شروود و درخت های بلوط را فرا گرفت. دیگر صدایی به گوش نمی رسید. هیچ صدایی!

فارست به اندازه یک نسل از لیگ برتر دور بوده است، دورانی طولانی برای هوادارانی كه بدون حضور در میان نخبگان بزرگ شدند و هرگز طعم نبردهای نیم خود را با بزرگان نچشیدند. یک جوان ٢٥ ساله تقریباً هیچ خاطره ای از فارست در لیگ برتر ندارد. ارلینگ هالند زمانی که فارست آخرین بار از لیگ برتر سقوط کرد، یک سال بیشتر نداشت. سریال Sopranos در اواسط فصل اول خود بود. "سیمپسون ها" هنوز خنده دار و دیدنی بود.

مدت ها پیش بود. فارست و جنگل شروود در دوست ها بنظر می رسید، اگر می رسید. تا آنجایی كه به هواداران جوان تر مربوط می شود، شاید می شد از فارست در کنار واندررز و رویال اینجینیرز به عنوان نوعی یادگاری عجیب و باورنكردنی در منظره‌ای نامتناقض در دوردست ها یاد كرد، دورانی كه ممكن بود تاج قهرمانی به تصرف هر شهری در آید. جاییكه پیروزی تهیدستان در برابر ثروتمندان امكان پذیر بود.

فارست فقط در ٥ فصل از ٢٩ فصل لیگ برتر شرکت داشته ‌است و با این حال تعجب آور است، تا پیش از صعود برای فصل ٢٢-٢٠٢١، هرگاه از مردم سوال می شد؛ «اگر می توانستید لیگ برتر خود را انتخاب كنید»، فارست معمولاً در لیست همگی آن ها حضور داشت، علی رغم اینكه در ٢٢ سال گذشته موفقیتی هم نداشت تا این انتخاب را توجیه کند. طی این دوران به لیگ یک سقوط كردند و فقط به طور متناوب تلاش هایی برای بازگشت دوباره نشان دادند: سه شکست دردناک در نیمه‌نهایی پلی آف دسته یكم یا چمپیونشیپ، و یك مقام سوم در سال ٢٠١٠. همین و همین.

اسطوره برایان كلاف ادامه دارد…..

اما قدرت نوستالژی فراتر از این حرف ها است. یک بررسی سریع و غیرعلمی از اینترنت نشان می‌دهد خاطرات مه آلود دوران قبل از ١٩٩٥، دوران كلاف و تایلور یا فصلی که فارست با استَن کالیمور و برایان روی هلندی به مقام سوم رسید، مردم را وادار می‌کند، تحریكی ناخواسته تا خواهان حضور دوباره فارست در میان پسران بزرگتر باشند.

تاریخ مدرن فارست مملو از بازیکنان «اوه، بله، آن بازیكن» است، دسته بازیکنانی که ممکن است هرگز درجه یک نبوده باشند، اما طرفداران فوتبال با علاقه از آن ها یاد می كنند، بازیکنانی که هرازگاهی در لیگ برتر ظاهر شدند و سپس برای همیشه بی سر و صدا كنار رفتند. استیو استون، با مشخصه های خود، سری طاس، دونده و خستگی ناپذیر كه دائما طول زمین را طی می كرد. استیو چتل، شبیه مربی تیم لیگ یکشنبه بچه‌ها بود كه حتی مادر شما هم می توانست كمی  او را دوست داشته باشد. جیسون لی سیاهپوست با موهای بافته و بسته سر خود كه تنها امید گلزنی بود ولی خیلی شانس ها را از كف می داد. یا کریس بارت ویلیامز، یکی از جوان ترین بازیکنان تاریخ لیگ برتر برای حدود ده سال.

اما در حقیقت یک دسته بازیكنان قابلی هم پیش از این ها بودند که گویی به شرکت معتبر دیگری تعلق داشتند. جان رابرتسون، اسكاتلندی خِپِل و قلدر اما فوق العاده با نفوذهای دیدنی خود از جناح چپ و سانترهای بی همتای در حین حركت، ترور فرانسیس، اولین مرد یك میلیون پاندی تاریخ فوتبال انگلیس، استوارت پیرس، مدافع معروف و مبارز در جناح چپ انگلیس كه با قلب خود در زمین انجام وظیفه می كرد، نایجل کلاف، پسر خود برایان،تونی وودکاک ملیپوش انگلیس، استن کالیمور، پیتر شیلتون، دروازه بان و ركورد دار با ١٢٥ بازی برای انگلستان، ویو اندرسون, اولین سیاهپوستی كه در تركیب تیم بزرگسالان انگلستان در دفاع راست انجام وظیفه كرد، گاری بیرتلس، فرانک كلارک و مارتین اونیل كه دوران مربیگری موفقی هم داشتند، جانی متگود هلندی بازی گردان با ضربه ازادهای مخصوص، دس واکر، عضو ثابت تیم انگلیس در جام جهانی ٩٠، و روی كین، گلادیاتور مشهور ایرلندی، رهبری ایده ال، انقدر خوب بود تا بعدها فرگوسن بازوبند كاپیتانی منچستر یونایتد را به او بسپارد..

سرود طرفداران برای دز واکر

هر یك از این بازیكنان بیش از یك نام معمولی اند، عناصر اسطوره ایی كه مانند رهبر خود، برایان كلاف، در برهه ایی تاریخ ساز بوده اند. شكوهی داشتند با دستاورد هایی باورنكردنی. در جایی كه تصور و خیال ان هم غیرممكن بود. همه انچه گفته شد سال ها قبل از این بوقوع پیوست، پیش از انكه مِهی غلیظ تمامی شروود، سیتی گراند و تمامی ناتینگهام را در تا سال ها در اغوش بگیرد.

ماندگاری و شاید محبوبیت حكایت فارست در پایان دهه هفتاد، بیش از هر چیز از انجا برمی خیزد كه مانند تیم های بزرگ انگلستان برنده سریالی و دائمی نبودند، كسی هرگز حسابی روی ان ها باز نكرده بود. اما در گذر زمان، خیلی ها همه چیز را به خاطر سپردند و فارستِ برایان كلاف هرگز به دست فراموشی سپرده نشد. هنوز فیلم ها و كتاب های قابل توجه ایی برای غوطه ور شدن در آن جنگل جادویی وجود دارد. داستان فارست خیره كننده و جادویی است، شمشیر کوچک خوش دستی که  در واقع موفق شد به سان رابین هود با قدرتمندان به مبارزه بپردازد و در نبردهای خود، قهرمانی لیگ، چند جام داخلی و ٢ عنوان بزرگترین جایزه ممكنه در اروپا را زیر نظر برایان کلاف، از بزرگترین شخصیت های فوتبال انگلیس برای ١٨ سال عجیب و غریب در دهه های ١٩٧٠ و ٨٠، كسب كند.

جدا از رقابت‌ های محلی معمول و دشمنی کمی عجیب با شفیلد یونایتد و برخی بازی‌هایی كه فلفل تندی میان این دو تیم در اوایل دهه ٢٠٠٠ داشت، هیچ‌کس حقیقتا چیزی علیه فارست ندارد. احتمالا باز هم، این ریشه در نوستالژی دارد، ارتباط با یک سبک خاص از فوتبال، سیستمی كه تهاجمی هم نبود. تیمی با بچه های خوبی که به آنها توصیه می شد به داورها احترام بگذارند، اعتراض نكنند و گردن نهند. آدم های خود دار و بظاهر ضعیف، ولی اگر پایش می افتاد، و وقتش میشد دماغ بچه های كله گنده بزرگ تر را خونی می كردند و حتی اگر لازم بود، گهگاهی صورت آنها را در هم می کوبیدند.

از این رو و با حضور در لیگ برتر در سال‌های نوپای ان، فارست خود را در آگاهی جمعی بسیاری از فوتبالدوستان جا انداخت، تا جایی که خیلی ها تصور می‌کنند ناتینگهام فارست، بسته به تعریف شما یا من كه ممکن است درست هم باشد، باشگاه بزرگی محسوب می شود. بنابراین خیلی ها، دوست دارند فارست را هر هفته روی صفحه تلویزیون خود ببینند. با بازگشت فارست به لیگ برتر، نوستالژی هرچند مبهم فارست و كلاف، درخشان تر از همیشه به چشم می آید و افسانه آن، بسان افسانه رابین هود، زنده تر از همیشه است. منبعد، و با بازگشت به لیگ برتر. همه این نوستالژی ما را در پرسه زدن های فوتبالی در شروود مسرور و مست خواهد كرد

رنگ پیراهن و نشان تیم

دلایل ناملموسی وجود دارد که شاید هیچ منطقی هم نداشته باشد، ولی تیم هایی که قرمز می پوشند ذاتا جذاب تر هستند. جایی در بررسی زیبایی شناسی دهه ٩٠ در مورد رنگ ها، کیت ها و پیراهن تیم ها، به این مورد برخورد كردم. جاذبه بیشتری برای طرفداران حتی بی طرف دارد.

از دیگر موارد پراهمیت، نشان و طرح روی پیراهن است. جلوه میدهد و پیراهن را زنده می كند. همه چیز معنا می گیرد. نوعی درجه است و شان و مقام می دهد. نشان هر تیم كه تقریبا بر روی قلب هر بازیكنی قرار می گیرد نقش مهم و اساسی در وقار تیم بازی می كند. نشان تیم نمایانگر هویت و قدمت و تاریخ است. از اینرو بوسه بازیكنان به روی لوگوی تیم درعین دلبری، نشانی از تعلق خاطر به تیم و باشگاه و هواداران است. مانند سرباز و ادای  احترام به پرچم وطن.

و یكی از ساده ترین و مسلما زیباترین لوگو ها و نشان ها متعلق به فارست است؛ یك درخت! داستان چگونگی پیدایش یکی از شاخص ترین نشان ها در فوتبال انگلیس شنیدنی است. نشان باشگاه برای ما، هواداران فوتبال انقدر اهمیت دارد كه برخی از ما، حتی بدن را با خالکوبی لوگوی تیم اراسته می كنیم، و برای بسیاری دیگر نشان تیم، افتخاری است دائمی و ابدی که به قلب ما دوخته شده است.

نشان ناتینگهام که لوگوی قدیمی تیم بر اساس آن با اضافه كردن N.F.F.C  شكل گرفته بود

 

در سال ۱۹۵۷، مدیر وقت و نایب رئیس فارست، نشان شهر ناتینگهام را با جایگزینی حروف اول باشگاه با قلعه ان، به عنوان نشان تیم انتخاب كردند. در سال ۱۹۷۳، ناتینگهام فارست به دلایل قانونی و عدم حق استفاده ان بر روی پیراهن خود مسابقه‌ای را برای طراحی یک نشان جدید برگزار کرد. روزنامه محلی میزبان مسابقه بود و دو مدرس هنر و طراحی را به عنوان مشاور استخدام کرد. استفبال گسترده بود. ۸۵۵ نفر. حتی از نقاط دوردست چون استرالیا طرح های خود را ارسال كردند. یک مرد به تنهایی ۲۷ طرح ارسال کرده بود.

نشان فارست از آن زمان تاکنون بدون تغییر باقی مانده است، به جز تغییرات کوچک و اضافه شدن ۲ ستاره برای اشاره به ۲ قهرمانی پیاپی در جام قهرمانی اروپا/لیگ قهرمانان، در سال های ۱۹۷۹ و ۱۹۸۰. جالبه بعدها در جایی می خوندم؛ یکی از مدیران تبلیغاتی با بیان تحسین خود از طرح فارست نوشت:

«مهمتر از هر چیز ساده است، و نقاشی و کشیدن ان بر روی دیوارها، در کوچه پس کوچه ها و استادیوم‌هایی که بازدید می کنید سریع و آسان است»

همانطور كه پیش از این اشاره كردم، در تاریخ طولانی و در برهه ای بسیار كوتاه اما شکوهمند ناتینگهام فارست، گروه کوچک و انحصاری از ادم ها وجود دارند که مشارکت‌هایشان در این باشگاه تا پایان به یادگار خواهد ماند. آشکارا کلاف گَردِ جادوی گرانبهای خود را بر روی زمین شهر پاشید. و بازیکنانی که باشگاه را در سفری عجیب و غریب از اعماق دسته دوم دوران قدیم به اوج قله فوتبال انگلستان و اروپا رساندند. یک معجزه واقعی.

سپس «دیوید لوئیس» است. بطور حتم نام آشنایی نیست، اگرچه نقش او در داستان فارست پاک نشدنی است، حقیقتش را بخواهید نام او تا ابد در تار و پود باشگاه نقش بسته است. اگر تا به حال نام لوئیس را نشنیده اید، خیلی تعجب نکنید. باور کنید، بسیاری از طرفداران فارست هم این مرد ۷۸ ساله را که در دهکده ای خواب آلود در ۵۰ مایلی مرز ناتینگهام شایر زندگی می کند، نمی شناسند. دیوید لوئیس، برنده طرح و نشان مسابقه و جایزه ۲۵ پوندی ناتینگهام فارست است. به شکلی باورنکردنی، متواضعانه راضی و خرسند بنظر می رسد که در پس زمینه باقی مانده است.  

نشان معروف و تاریخی ناتینگهام فارست از دیوید لوئیس ١٩٧٣

 

«این مانند یک اثر هنری نیست که در پایین یا گوشه ان نام خود را امضا کنید. شما این کار را به عنوان ناشناس انجام می دهید. کارتان را انجام می دهید، شاید افراد زیادی ان را ببینند، اما امضایی اضافه نمی کنید. کار را تمام می کنی، تحویلش می دهی و سپس برای همیشه با آن خداحافظی می کنی.»

لوییس سراوار اعتبار بیشتر و‌ شاید کمی قدرانی است. در کتاب خواندنی که بر روی ان کار میکنم، می خواندم پیدا کردن لوئیس راحت نبوده و مدتی زمان برده است. بی اغراق باید گفت؛ ردیابی یکی از مهمترین افراد در تاریخ فارست. شاید غم انگیزترین چیز این است؛ بنظر می رسید هیچ کس در جنگل قرن بیست و یکم علاقه زیادی به یافتن مردی داشته باشد که نشان فارست را جاودانی کرد. لوئیس در زمان ارائه طرح خود، ۲۹ ساله بود. به عنوان طراح گرافیک و مدرس در کالج هنر ناتینگهام کار می کرد و آرزو داشت جایزه اول ۲۵ پوندی را از آن خود کند. ولی مشکلی وجود داشت.

«خوره فوتبال بودم. فكر كردم؛ رقابت جالبی خواهد بود. اما با یک دوراهی مواجه شدم. مشخص شد، قاضی اصلی این رقابت مردی به نام ویلف پین است. او رئیس بخش من بود. فکر می کردم هر طرحی را ارائه کنم اگر می فهمید متعلق به من است، منصفانه قضاوت نخواهد کرد، نمی‌خواستم داوران دیگر را شرمنده کنم. بنابراین تصمیم گرفتم از نام مادرم برای پنهان کردن هویت واقعی خود استفاده کنم. خانواده مادرم مهاجران ایتالیایی بودند و نام خانوادگی او «لاگو» بود. بنابراین طرحم را به عنوان لاگو ارسال کردم. بعد از تایید طرح از سوی داوران نام واقعی من را فهمیدند»

خیلی ها در طرح خود به رابین هود یا تیر و کمان و…اشاره کرده بودند. با این حال، برنده لوئیس بود؛ با طرح درختی کوچک و شیب منحصربه‌فردی که در نام تیم استفاده کرده بود. باید اعتراف كنم به تقلید از لوئیس، سالیان درازی است امضایم شیب هایی دارد.

دو ستاره برای دو عنوان  رویایی قهرمانی اروپا

 

"قصد داشتم طبیعتا بخشی از تاریخچه گذشته را در ان نگه دارم. این درخت بخشی از تاج قبلی بود، از نشان ناتینگهام،  می‌خواستم آن را حفظ کنم. سپس این واقعیت را فراموش نكنم؛ شهر در کرانه‌های رودخانه ترنت قرار دارد. می دانم ترنت Trent دریا نیست، ولی امواج نشان دهنده آب هستند. در ابتدا دو موج داشتم اما درست به نظر نمی رسید. من ٤ موج را امتحان کردم اما خیلی شبیه درجات نظامی به نظر می رسید. در پایان، به نظر می رسید ٣ موج تعادل مناسبی دارد.

هرگز این موضوع را با کسی در میان نگذاشته‌ام، قسمت بالای درخت به طور ناخودآگاه یک نماد فالیک است. نشان دهنده موجی از احساسات، کاملا عمدی بود، به دلیل ماهیت واقعی هواداران فوتبال، هیجان، حرارت، حرص و جوش و شور بی حد ان ها. حتی اگر مطمئن نیستم بسیاری از هواداران هرگز متوجه این نكته شدتد. نوشتن نام فارست قبل از رسیدن به طرح نهایی کمی زمان برد.

نمی خواستم خیلی رسمی و عادی به چشم بیاد، بنابراین دْم حرف بزرگ R زیر یک حرف کوچک «e» پیچ می‌خورد. اگر R معمولی و E بزرگ بود ظاهری خیلی رسمی به خود می گرفت، در حالی که خواهان چیزی متفاوت بودم، برای باشگاه و هواداران. "e" کوچک به آن هویت شخصی می بخشد. به هیچوجهی مطمئن نیستم بهترین کار طراحی من هست یا نه. اما به ان افتخار می کنم؛ یكی از شناخته شده ترین ها است و مهمتر از ان، دوست داشتنی ترین!

این دیدگاه بسیاری از هواداران فارست و بسیاری از هواداران فوتبال و غیر فوتبالی است. چند سال پیش، بحثی در سایت های اینترنتی برای تغییر نشان تیم وجود داشت، و همه صریحا با ان مخالفت كردند؛

"نه، این نشان و هویت ماست و نمی تواند تغییر كند"

جالب است بدانید در یک نظرسنجی وسیع در مورد تصاویر ورزشی در امریكا برای تمامی مردم سراسر جهان در قرن پیش انجام شد تا مشخص شود مردم چه چیزی را بیشتر به خاطر می‌آورند و چه چیزهایی را دوست دارند. نشان فارست در ١٠ تای برتر قرار گرفت.

آنچه بعد از ان اتفاق افتاد، همانطور که می گویند، به تاریخ پیوسته است. کلاف وارد شد و این نشان در عرض چند سال با موفقیت فارست در اروپا، معروف شد. فوتبال به سرعت حرکت می کند و این روزها، فارست و عمده باشگاه ها، اولویت های متفاوت دیگری دارند. از این رو به نظر می‌رسد در بسیاری از جنبه‌های زندگی، همه ما تا حدی احترام به میراث و تاریخ خود را در همه زمینه ها از دست داده‌ایم. این نیز به نوعی غم انگیز است. گذشته ما، حال و آینده ما است. هر کاری که اکنون انجام می دهیم به خاطر وقایع و رخدادهای گذشته است. این روزها، فارست دو ستاره بالای نشان خود اضافه کرده است؛ نماد دو عنوان قهرمانی در جام باشگاه ‌های اروپا.

نام معرکه و پرطمطراق و دهن پرُكُن

«ناتینگهام فارست» نام فوق العاده یی است. خاطرم است «مارتین اونیل» از دیگر بازیکنان خوب فارست در دوران طلایی و مربی موفق در سال های پس از بازنشستگی، در خلال یکی از مصاحبه های مطبوعاتی خود شروع به صحبت در مورد نام درخشان ناتینگهام فارست کرد. حق با اوست.

ما ناتینگهام فارست هستیم

علاقه ما به نام کوچه و محله و قصبه و شهر و کشوری که در ان رشد کردیم و بزرگ شدیم شاید عجیب و غیرعادی نباشد، اما بعضی اسامی و‌ نام های عجیب و غریب و منحصر به فرد در ذهن ما می ماند، گویش، صدا، بیان و شنیدن بعضی اسامی با لذتی همراه است. مانند «وِنزدِی، آیاکس، هاتسپر یا آرگایل و…» و  "ناتینگهام فارست". شاید شما اگر امروز تیم ورزشی را راه اندازی می کردید، هرگز چنین اسمی را انتخاب نمی کردید. شاید احمقانه به نظر رسد ولی غیرقابل انكار است كه بسیاری به این نام واكنش مثبت نشان می دهند. اسم و اوای ان همچنان عالی است؛ ناتینگهام فارست!

قدیمی ترین باشگاه لیگ

از زمانی که لیگ فوتبال تاسیس شد، ناتس کانتی قدیمی‌ترین باشگاه انگلستان و جهان است, یوونتوس ایتالیا پیراهن خود را از ناتس كانتی به ارث برده است. سقوط كانتی در ٢ سال پیش از لیگ در صد و پنجاه و هفتمین سال زندگی آنها روی داد، و این باعث کشمکشی میان روزنامه‌های محلی شد. اکنون در مورد اینکه چه کسی می تواند مدعی رکورد از دست رفته کانتی باشد، اختلاف نظر وجود دارد.

ادعایی جسورانه توسط استوک سیتی مطرح شده است. در روز سقوط کانتی، استوک سنتینل به سرعت داستانی با عنوان استوک سیتی قدیمی‌ترین باشگاه در لیگ فوتبال پس از سقوط ناتس کانتی، منتشر کرد. این روزنامه مدعی شد استوک در سال ١٨٦٣ تاسیس شده است.

استوك سیتی یا ناتینگهام فارست؛ كدامیك قدیمی ترین باشگاه لیگ هستند؟

 

ادعای استوک مورد مناقشه هواداران ناتینگهام فارست قرار گرفت. ان ها معتقدند  فارست در سال ١٨٦٥ تشکیل شده و اولین بازی خود را در سال ١٨٦٦ انجام داده است. ادعای فارست توسط ناتینگهام پست مورد تایید قرار گرفت و اعلام كرد؛ استوک تا سال ١٨٦٨ تشکیل نشده بود و از اینرو عنوان قدیمی‌ترین باشگاه لیگ فوتبال متعلق به فارست است. وب‌سایت رسمی استوک طبیعتا استوک سیتی را قدیمی‌ترین باشگاه حرفه‌ای لیگ فوتبال جهان می داند، اگرچه اذعان دارد، جزئیات دقیق سالهای شکل گیری مشخص نیست. مطمئناً در مورد ریشه استوک سردرگمی وجود دارد..

مارک متکالف Mark Metkalf مورخ فوتبال و نویسنده کتاب  خواندنی Origins of the Football League، در تلاش برای رفع این ابهام، نظر خود را در مصاحبه ایی علنی کرد و به طور ناخواسته درگیر طوفان شد.

"مدت زیادی است که می‌دانم استوک سیتی در سال ١٨٦٣ تاسیس نشده، سوابق نشان می دهد آنها در سال ١٨٦٨ تشکیل شده اند. در حال حاضر ناتینگهام فارست و نه استوک سیتی، قدیمی ترین باشگاه لیگ فوتبال است."

آرشیو روزنامه ها این را تایید می کند و لیگ فوتبال هم از نویسنده حمایت کرد و در بیانیه‌ای تأیید کرد؛ فارست قدیمی‌ترین باشگاه لیگ است و اطلاعات آنلاین در مورد تشکیل استوک نادرست است. “متکالف” اولین مورخی نیست این واقعیت را علنی می کند، اما روزنامه استوك Sentinel از خوانندگان خود تقاضا كرده است تا مردم در كتابخانه، انبار خانه و اتاق زیر شیروانی خود کاوش کنند و ببینند آیا می‌توانند مدرکی برای اثبات اشتباه این مرد پیدا كنند!

"متکالف" حتی در تلاش است تا ساندرلند را متقاعد کند؛ در سال ١٨٨٠ تاسیس شده اند، و نه در سال ١٨٧٩. در این بین او از هواداران استوک که در اتاق زیر شیروانی دست و پا می زنند تا به او ثابت کنند در اشتباه است، استقبال زیادی كرد..

"من افرادی را که برای اولین بار این آمار را کنار هم قرار داده اند سرزنش نمی کنم، اما شما باید منبع موثقی برای ثابت كردن داشته باشید. اگر آنها به منابع و مدارك واقعی دست پیدا کنند تا نظر مردم را تغییر دهد، مشکلی با آن ندارم."

رابین هود یا داروغه ناتینگهام؟

شاید ٨٠٠ سال طول کشید اما داروغه ناتینگهام همچنان قصد داشت به افسانه رابین هود، قهرمان فقرا پایان دهد. داروغه شهر اقای روی گرین اسمیت در ١٩٩٦ حکم داد؛ تصویر معروف ترین راهزن انگلیس برای یک شهر مدرن منسوخ و غیرقبول است. افسانه رابین هود حتی اگر مربوط به فردی با روح و وجدان است، مردی که از ثروتمندان دزدی می كرد تا به فقرا هدیه دهد. دیگر این روزها از مد افتاده است.

تاجران محلی بر این باورند، رابین هود و مردان شاد و شنگول او تصویر اشتباهی برای شهری هستند که بیش از هنر تیراندازی با کمان، درگیر انقلاب فناوری است. چهار آژانس تبلیغاتی توسط ناتینگهام فرست، کنسرسیومی متشکل از بازرگانان، دعوت شده اند تا نماد جدیدی برای شهر طراحی کنند. تصویری کمتر «خصمانه» تا سرمایه گذاران بیشتری را جذب كنند. آقای گرین اسمیت گفت: «تورویل و دین، زوج معروف اسكیت روی یخ، باشگاه ناتینگهام فارست و برایان کلاف در این شهر محبوبیت بیشتری دارند.

                                              مجسمه رابین هود در قصر ناتینگهام

با تمامی این تلاش های مذبوحانه، كو گوش شنوا!، رابین هود و جنگل شروود هر ساله تنها ١.٥ میلیون توریست را جذب می‌کند و رابین همچنان نقش مهمی در اقتصاد شهر بازی می كند و شورای شهر همچنان مُصِر است تا خاطره او را به خاطر جاذبه توریستی روشن نگاه دارد. ناتینگهام دارای یک پارک سرپوشیده با موضوع رابین هود دارد و گردشگران از ٤٠٠ هکتار باقیمانده درختان بلوط جنگل شروود هر ساله بازدید می کنند.

در شروود با اتوبوس

خاطره این یكی هم فراموش نشدنی است. اصلا علاقه ایی به تور های توریستی و گشت و گذار با اتوبوس و پیاده روی های گروهی و كسی كه دائما و مثل ضبط صوت شما را با اطلاعات و امار و ارقام زیر مشت و لقد/لگد می گیرد، ندارم. اما این یكی با حضور برادران و دوستان چیز دیگری بود. گروهی كه همه یكدیگر را نمی شناختند. خلاصه تیر و تخته به هم خورده تا همه در انجا باشیم. باید نصف روزی را می كُشتیم. چه كنیم، چه كنیم ها با نگاه به تور جنگل شروود همه ما را میخكوب كرد.

توری به همراه باستان شناس و تاریخ شناسان حرفه ایی و مسلط كه بعدا اشكار شد. اگر چه در این بین ما فقط از فلین و ماجراهای رابین هود، پرداخت ساده سرگرمی در سینما بدون جلوه های ویژه، سختی و دشواری های زندگی در طبیعت در قرون گذشته، شباهت بازیكنان تیم كلاف با تنه درختان!، عمدتا برنز و لوید دو دفاع جنگاور قلب دفاع كه تمامی جنگل را در بر گرفته بود حرف می زدیم.

نقاشی از بلوط بزرگ توسط سرگرد هیمنروك    

 

در میانه های راه چندین توقف داشتیم، برای ملك روستایی و صومعه رافورد ابی Rufford Abbey و Newstead Abbey و بلوط بزرگ و تماشایی Major Oak افسانه ایی در نزدیکی روستای Edwinstowe و البته قصر شاه جان King John. تمركز پروژه باستان شناسی جنگل شروود به شدت بر روی سایت کاخ متمرکز است. منعکس کننده این واقعیت که روزی روزگاری, قلب امپراطوری در جنگل شروود می تپیده است.

 

 برایان کلاف نام مستعار Big Ead

(در واقع Bighead به فردی متكبر، خود ستا و خود خواه و…خطاب می كنند) سال ها بعد فهمیدیم چگونه این عنوان ماندنی شد. انچه كلاف از ان لذت می برد. ریشه ان به جیم گرگوری، رئیس وقت باشگاه كویینز پارك رنجرز QPR باز میگردد. دسامبر ١٩٧٨ بود، قراردادی در زمان خود غیرعادی؛ استن بولز، از کوئینز پارک رنجرز به ناتینگهام فارست.

استن، چرا فارست؟،

بولز: تلفنی داشتم از جیم گریگوری، در جا بهم گفت؛ یک باشگاه بزرگ برای خریدخرید تو آمده.

"چه تیمی، تاتنهام؟"

و او گفت: «نه، Big 'Ead and his mate».

اشاره، گرگوری به كلاف Big’Ead و یار دیرینه او, تیلور Mate بود. تا مدتها هیچكس دقیقا نمی دانست ریشه این  "نام" از كجاست. اما دوستی "بیگ هِد" و دوست او، نزاع و اختلاف میان كلاف و تیلور از غم‌انگیزترین داستان های فوتبالی بود. دوستی بظاهر مادام العمر نابود شد. و ایندو از دوره ایی تا پایان عمر هرگز كلمه ایی رد و بدل نكردند.

 

رفاقت و تراژدی: زوج كلاف و تایلور

همکاری برایان کلاف و پیتر تیلور احتمالاً شناخته شده ترین و موفق ترین همکاری در تاریخ فوتبال انگلیس بود و جدایی این دو عظیم ترین تراژدی های فوتبال انگلستان. دو مردی که به موفقیت‌های خارق‌العاده‌ای دست یافتند، اما بعدها هرگز نتوانستند خاطرات خوش گذشته را با یكدیگر تقسیم کنند، بنشینند و همنشینی كنند، دل بدهند، قلوه بگیرند و در درخشش گذشته ها غوطه‌ور شوند. 1990 پیتر تیلور درگذشت و برایان کلاف برای اولین بار حرفی برای گفتن نداشت.

اظهار نظر در باره رابطه این دو آنقدرها هم آسان نیست. لایه های زیرزمینی و پیچیده و ریشه های مشارکت آنها. نظم و انضباط، روانشناسی و کاریزمای کلاف در تیم های دربی و ناتینگهام فارست و چشمان بینای استعداد یاب تیلور. شاید در اینجا بی انكه وارد مباحث طولانی این رابطه بشم فقط به اعتراف و جمله خود كلاف اكتفا كنم. تیلور یكی از معدود افرادی بود كه در زندگی حرفه ایی ترمز او را می كشید و در عین حال نیروی محركه ایی بود.

"پیت تنها مردی بود که می‌توانست دستش را روی شانه‌ام بگذارد و صریحا به من بگوید؛ در اشتباهم، یا خیر. حرف بزنم یا ساکت بشم و کارم را ادامه بدهم.»

پیتر تیلور و برایان كلاف؛ ؛ دوستی، موفقیت و تراژدی


در طول هفده سال از زمانی که آنها برای اولین بار در هارتلپولز یونایتد در سال ١٩٦٥ به یكدیگر پیوستند تا زمانی که تیلور در سال ١٩٨٢ از ناتینگهام فارست رفت، این دو مرد در کنار هم کار می کردند، دو قهرمانی لیگ، دو جام اروپا و… یک دوستی عمیق شكل گرفت، نه فقط یک ازدواج فوتبالی. تیلور در دوران بازیگری کلاف در میدلزبرو، پشتیبان و حمایت كننده فوروارد جوان در ابتدای دوران بازیگری اش بود و با گذشت زمان، مانند دو دلداده جدایی ناپذیر بودند. عشق و دیدگاه های مشترک، و نحوه و شیوه ارائه و عرضه فوتبال پیوند ناگسستنی بین این دو ساخته بود. متأسفانه، چنانچه رایج و معمول است، در اواخر عمر با هم اختلاف پیدا کردند و سال‌های آخر زندگی بدون هیچگونه ارتباطی روزگار را دور از هم گذراندند. یک پایان غم انگیز.بسیاری از چرخش نهایی وقایع غمگین بودند، و بسیاری دیگر از آنجایی که این دو مرد اغلب روابط طوفانی با یکدیگر داشتند، زیاد شگفت زده نشدند.و

پانوشت؛ بازگشت به آینده

اخراج كلاف پس از چند هفته كوتاه و هدایت لیدز در سال ١٩٧٤ ضربه بزرگی به یكی بزرگترین مربیان فوتبال بود. تاثیر ان برای همیشه او را تعقیب کرد. کلاف بعدها با فارست به همه چیز رسید و جایگاه خود را در میان مربیان بزرگ تثبیت كرد. اما در همان دوران كوتاه ٤٤ روز در لیدز بود که نوشیدن اغاز شد و در مسیر راه او همراه شد. ضربه بزرگی به روح بزرگترین شیدای فوتبال. به یك اندازه، مخرب و محرك. ماجرای ان به كتاب و ساخت فیلم و مستند و …رسید. بیگ هد فقط یك لقب بود و افتخارات فقط مدال و جام، اما فراموش نكنید فعالیت های خیریه ای او و  قلب بزرگ او بود که عمیق‌ترین تاثیر را گذاشت.

رابین هود یا برایان کلاف؟

انتخاب با شماست. هر دو تمامی ناتینگهام و ناتینگهام شایر را روی نقشه انگلستان نشاندند.

نوستالژی نسبت به گذشته ای خیالی در زمان های اخیر جامعه را دچار مشکلات زیادی کرده است، خوب می دانم و‌ می دانیم، با صعود به لیگ برتر، فارست جهان را به آتش نخواهد کشید و همه خواهیم دید همه چیز آنطور نیست که قبلا بود اما نشان و علامت عالی روی پیراهن همچنان همان است که بود. نشان، نشانی از حضور است. وجود داشتن. همین کافی است؛ بودن. این روزها، بدون رابین هود، بدون کلاف. عطر درخت بلوط در شروود پیچیده است، و برای ناتینگهام فارست، باردیگر همه چیز سبز و واقعی است. نوستالژی و گذشته ها، در جاده سخت و دشوار در پیش و دنیای بی رحم لیگ برتر انگلستان، فقط نوری خواهد بود، و شاید، فقط شاید، گشاینده راه آینده.

اخبار داغ 

کی روش: ما بوئینگ 737 هستیم و تیم‌های اروپایی و آمریکایی موشک فضاپیما /فیلم ساپینتو پا جای پای کی‌روش گذاشت + عکس لباس امضا شده مولر هدیه به هکری که باگ سیستم را به بایرن هشدار داد اظهارات تکان‌دهنده پل پوگبا به پلیس: روی من اسلحه کشیدند و مرا تهدید کردند!

منبع: طرفداری

کلیدواژه: ناتینگهام فارست فوتبال انگلیس برایان کلاف برایان کلاف نظر می رسید لیگ برتر لیگ برتر لیگ فوتبال استوک سیتی جنگل شروود رابین هود نشان تیم خیلی ها همه چیز سال ها تیم ها بر روی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.tarafdari.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «طرفداری» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۰۵۶۵۲۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

روزگاری جامعه مداحی از مراجع تقلید اجازه نقل حدیث می‌گرفت

خبرگزاری مهر- دین و اندیشه- زینب حسینی روش: فرهنگ مدح و مداحی یکی از عوامل مهم در ترویج اندیشه اسلامی شیعی و تثبیت آن در طول تاریخ ایران اسلامی به شمار می‌رود و در طول تاریخ مداحان و شاعران فراوانی با استفاده از اشعار، سیره و رفتار اهل بیت (ع) را با اسلوب‌های هنری و قالب‌های جذاب پایدار و تأثیرگذار توصیف و به مخاطبان انتقال دادند.

هیأت فرصتی برای پرورش انسان و انسان‌سازی است که اگر به این مقوله بها داده نشود و آموزش‌های لازم صورت نگیرد، خسارتی را در پی خواهد داشت و چون مداحان و هیأت‌های مذهبی با جمعیت قابل‌ملاحظه‌ای از افراد جامعه به‌ویژه جوانان و نوجوانان در ارتباط هستند می‌توانند نقش مؤثری در تربیت آنان داشته باشند بنابراین اگر محتوایی که مداحان و هیأت‌های مذهبی به مخاطبان خود می‌دهند، غنی نباشد ممکن است تربیت دینی جوانان به‌ویژه انگیزه حضور مردم در مجالس دینی با چالش روبه‌رو شود.

بر همین اساس در بیست و ششمین گام مصاحبه با مداحان با قاسم رضایی مداح اهل بیت (ع) گفت‌وگو کردیم که بخش اول آن تقدیم نگاهتان می‌شود:

*از نقطه شروع مداحی بفرمائید و اینکه چطور وارد این عرصه شدید؟ از محضر کدام اساتید در این زمینه بهره بردید؟

اجازه می‌خواهم با یک شعر شروع کنم؛

هر کس به نوحه خوانی او انتخاب شد / ‏از انتصاب حضرت ختمی ماب شد

مداح شد ز روز ازل هر کسی گلش / ‏مخلوط با غبار ره بوتراب شد

این انتصاب ما که بر او نوحه گر شویم / ‏ قبل از ولادت من و عالیجناب شد

بر هر زبان اجازه ذکرش نمی‌دهند / ‏ خفاش کی مدیحه گر آفتاب شد

زیر سوال گر برود ذاکر علی / ‏ باید برای فاطمه فکر جواب شد

رحمت به محتشم که به یک نوحه خوانی اش / ‏ مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد

فردا که پرسش از همه گردد چه داشتی / ‏ گوید حسین: نوحه سرایان حساب شد

در همین ابتدا بگویم که من حقیقتاً شرمنده اهل بیت هستم، از این جهت وقتی جایی می‌روم خجالت می کشم که بگویم مداحم و می‌گویم من استاد دانشگاه هستم. یک زمانی در جوانی بدون لکنت می‌گفتم من مداحم.

حتی زمانی که در سپاه منصب داشتم هر جا می‌رفتم می‌گفتم بگویید ذاکر امام حسین (ع) است اما الان دیگر رویش را ندارم و خود را شرمنده آل الله می‌دانم. من هم مانند همه شیعیان در دامن پرمهر مادرم حب اهل بیت را دریافت کردم. دایی من مرحوم مشهدی جمال قلی بیگی شاعر و نوحه سرا بود و درس خوانده مکتب خانه بود می‌گفت و می‌نوشت بعد همان را با صوت بسیار خوش می‌خواند. عمویم هم در سال‌های قبل از انقلاب وقتی که با هیأت روستا به مشهد مشرف می‌شدند نوحه می‌خواند، آن زمان شاید چهل پنجاه تا ضبط صوت می‌گذاشتند و صدایش را ضبط می‌کردند. مردم می‌گفتند استاد سبزعلی وقتی نوحه می‌خواند دیگر احتیاجی به روضه نیست. ایضا مرحوم پدرم هم خوش صدا و مشوق خوبی برای ما بودند روستای ما روستای پرجمعیتی بود. یک معلمی داشتیم که اهل نیشابور بود، هیأت را ایشان در روستا بنا کرد، در این هیأت نهج‌البلاغه و رساله امام را برای مردم می‌خواند البته به دلیل شرایط خفقانی که بود می‌گفت رساله آیت الله خویی یا فلان مرجع است.

یادم است که اولین نوحه‌ام را شب ششم محرم برای حضرت قاسم (ع) خواندم، حتی شعرش هم یادم است؛

خواهرم از حرم گلاب و قرآن بیار که به میدان رود نوگل باغ بهار

قاسم بن الحسن پوشد از خون کفن من غریبم

این اولین باری بود که من خواندم، لرزیدم ولی خواندم از یک طرف عمو و از یک طرف دایی مشوق من بودند نوحه که تمام شد و ترس من هم از خواندن جلوی جمع تمام شد.

من فقط نوحه می‌خواندم، تا اینکه انقلاب شد. یکی از دوستان ما که در دفاع مقدس به شهادت رسید ایشان اهل دعا و نیایش، دعای کمیل و زیارت عاشورا بود.) شهید شکرالله غفوری (ما آن موقع اصلاً غیر از دعای توسل بقیه دعاها را نمی‌شناختیم، این شهید بزرگوار بود که دعا و زیارت خواندن را باب کرد. من هم کنار ایشان می‌خواندم، تا اینکه پایم به جبهه باز شد، مخصوصاً در پادگان آموزشی سپاه چون من خوش صوت بودم فرمانده پادگان هر جایی که من را می‌دید در برنامه‌های مختلف صبحگاه، شامگاه و غیره دعوت به خواندن می‌کرد. تا اینکه کم کم علاوه بر نوحه سایر جوانب مداحی را مانند دعا و مناجات را هم شروع کردم. البته شهید جمال قریشی که معاون فرهنگی پادگان بودند خیلی راهنمایی می‌کرد.

در عنفوان جوانی در روستایمان یک کتابخانه با چهار هزار عنوان کتاب راه انداختم، اما متأسفانه یک روز که از جبهه برگشتم دیدم یک عده کتاب‌ها را ورق ورق کرده و در بین میوه‌های چیده شده گذاشته بودند. خیلی ناراحت شدم و با گریه به خانه برگشتم و ماجرا را برای مادرم تعریف کردم. مردم هم که از ارزش این کتاب‌ها آگاه نبودند آنها را برای استفاده در باغ برداشته بودند، برگشتم و از باغ‌ها آن مقداری که سالم مانده بود را جمع کردم که چیزی حدود صد و پنجاه عنوان می‌شد.

علاوه بر خواندن کم کم مطالعه‌ام هم زیاد شد و شروع به نوشتن هم کردم. برای شهید بهشتی یک مقاله نوشتم، در جبهه جایزه گرفتم راجع به نهج‌البلاغه هم یک نوشته دارم. یادم هست که درباره نهج‌البلاغه نوشته بودم: دری است از درهای بهشت، به عثمان بن حنیف دنیا شناسی می‌آموزد برای حسن بن علی (ع) فلسفه بلند هستی، را تبیین می‌کند طلحه و زبیر را به محاکمه می‌کشد، شیطنت معاویه را برملا می‌کند و ابوموسی اشعری را در پیشگاه وجدان به محاکمه می‌کشاند.

*شما کدام لشکر بودید؟

ابتدا کردستان و گردان‌های جندالله و در سومین اعزام به لشکر ۷۲ رفتم، تقریباً پای ثابت دوکوهه و دعای کمیل و عزاداری‌ها بودم. در آن دوران جواد علی گلی، رضا پوراحمد و حاج محسن هم بودند. خواندن برای یگان‌های رزم و تشییع شهدا همیشه بود. بعد از جنگ من مسئولیت دایره قضائی و انضباطی نیروی زمینی سپاه را عهده دار شدم. در آن موقعیت هم باز پای ثابت حسینیه امام خمینی (ره) در پادگان شهید صفوی بودم، در شهادت‌ها و ولادت‌ها می‌خواندم. آقا عزیز همیشه می‌گفت یا رضایی بخواند یا آهنگران، مداح از بیرون نیاورید. ایشان به شدت با مداحان سلبریتی مخالف بود. آقا عزیز جعفری علاوه بر اینکه یک چهره نظامی هستند به شدت هم فرهنگی، دقیق و منظم هستند. تقریباً از این سال‌ها بود که در وادی مجموعه مداحان افتادم. می‌توانم بگویم از هفت هشت نفری که در این برهه با آنها آشنا شدم بهره زیادی بردم. دو جلد کتاب هم در این خصوص دارم. آبرومندان درگاه حسین (ع)، یازده پیرغلام که از دنیا رفتند. جلد دوم زندگینامه ۷۲ نفر از پیرغلامان از استان‌های مختلف را نوشتم و بسیار برایم جذاب بود.

مرحوم آقای میرزاعلی آهی را از سال ۶۰ می‌شناختم، ایشان فرمانده کمیته استان سیستان بود خیلی نمی‌توانستم ایشان را ببینیم گاهی در یادواره شهدا یا تشییع شهیدی می‌شد که می‌دیدم. از سال ۲۶ ارتباطم با ایشان مانند پدر و فرزندی شد. ایشان بنده را به نوشتن و تألیف کتاب ترغیب می‌کردند. تا آن زمان من زیاد نوشته بودم اما دنبال کتاب شدنش نبودم که ایشان دستور دادند، بعد از آن تا کنون ۴۰ عنوان کتاب تألیف کردم که حدود ۶۴ تایش چاپ شده و مابقی هم در حال چاپ است. از دیگر بزرگوارانی که من از آنها آموختم مرحوم نادعلی کربلایی است، فرزند ایشان شهید حسین کربلایی همرزم ما بودند، دو تا از فرزندانشان در جبهه شهید شدند. استاد دیگر حاج اسماعیل ولی خانی بودند که حقیقتاً نظیر نداشتند، ایشان هم پدر دو شهید بودند. نام و زندگینامه این دو مداح گرامی هم در کتابم آورده‌ام.

از زمانی که بسیج مداحان را تأسیس کردیم با افرادی ارتباط گرفتم که فوق العاده بودند، مانند مرحوم حاج محمود اکبرزاده در مشهد، هر وقت که برای مأموریت به مشهد می‌رفتم به نجاری ایشان سر می‌زدم، می‌نشستم و با ایشان صحبت می‌کردم و از ایشان اجازه می‌گرفتم که کارم را در خراسان شروع کنم. اگر بخواهم کلی بگویم همیشه سعی کردم از همه آدم‌ها حتی از یک بچه‌ای که می‌دیدم سرمشقی بگیرم. یادم هست در یک سفر کربلا یک آقای مداحی قرآن را به غلط خواند، یک پسربچه هشت ساله درگوشی به این آقا تذکر داد که شما اشتباه خواندید، ایشان هم عصبانی شد و فریاد زد گفت بچه برو بگو بزرگترت بیاد پسربچه گفت من نمی‌خواستم خودم را معرفی کنم من حافظ کل قرآن هستم، داستان آن روز پسربچه و مداح استاد من شد که اگر کاری را بلد نبودم ورود نکنم. این آموزه دین هم هست و اهل بیت به این مساله توصیه فرمودند که اگر کسی علم کاری را نداشت وارد آن کار نشود که این عین جهالت است. زندگینامه مرحوم علامه، حاج اکبر ناظم، آقا مصطفی هاشمی دانا، خالق فکری اردبیلی و بعضی عزیزان دیگر را نوشتم و سعی کردم از هر کدام بیاموزم.

*درباره آثار و تالیفاتتان در زمینه مداحی بفرمائید؟ از بین کتاب‌های خودتان کدام را مهم‌تر می‌دانید و علتش چیست؟

تالیفات بنده در سه حوزه متمرکز است؛ حوزه اول که تخصصم است حوزه حقوقی است. در حال حاضر چند تا از کتاب‌های حقوقی من در دانشگاه تدریس می‌شود که یکی از آنها را خیلی دوست دارم. کتاب «حق بر آموزش» مطالعه تطبیقی لوازم و مقتضیات بر آموزش در تمام دنیا کار شده است. این کتاب در خصوص حقوق عمومی نوشته شده و رسته‌های مختلفی دارد. جهاد دانشگاهی نام کتاب را به «حقی بر آموزش در اسناد بین‌المللی و داخلی» تغییر داده است. از جمله بخش‌های این کتاب می‌توان به معلولین و آموزش، کودکان کار و آموزش، بازماندگان تحصیل و آموزش، زبان مادری و آموزش، ادبیات دینی و آموزش، جامعه شناسی، بومی سازی آموزش، لیبرالیسم و آموزش، سوسیالیسم و آموزش اشاره کرد.

حوزه دوم تالیفات بنده حوزه کتاب‌های تاریخی و فقهی است. کتاب «هدایت پنهان» تقریباً سه چهار بار چاپ شده است، این کتاب در خصوص نقش شبکه وکالت در پیام رسانی ائمه علیهم السلام به مردم است. از زمان حضرت جواد (ع) ارتباط مردم با اهل بیت خیلی بسته شد، اما حدود سی وکیل داشتند و از این طریق با مردم ارتباط می‌گرفتند.از جمله وکلای ائمه در این دوران علی بن یقطین، علی بن مهزیار، حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) و نواب اربعه بودند. این کتاب هم کتاب خوبی است که در رسانه هم از آن رونمایی شد. علامه جوادی آملی کتاب را که دیدند بوسیدند و هم از اسم کتاب هم از موضوع کتاب تقدیر کردند.

روزی جامعه مداحی از مراجع تقلید اجازه نقل حدیث داشتند اما امروز بعضی مداحان در پوشش خود دچار مشکل هستند، بعضی همین حکم ساده تشبه به کفار نداشتن را رعایت نمی‌کنند لباس‌های تنگ یا خارج از شأن یک مداح می‌پوشند و کار خود را هم درست می‌دانند. متأسفانه مرجع اطلاعات بسیاری از مداحان و حتی برخی از روحانیون سرچ گوگل شده است، حتی مقتل را هم از سرچ گوگل به دست می‌آوردند و همین عدم مطالعه باعث شده تا برخی اطلاعات غلط را به مخاطب خود انتقال دهند

سومین حوزه تالیفات من حوزه مدیحه سرایی اهل بیت (ع) و شهدا است. چند کتاب درباره شهدا نوشتم، از جمله کتاب «دایره‌المعارف نینوا» که درباره شهدای تیپ نینوا است. اما در حوزه مداحی سه تا از کتاب‌هایم را خیلی دوست دارم. کتاب «چهره بی غبار عاشورا در مقتل» یک کتاب ۶۶۰ صفحه‌ای است که آیت الله حسینی اراکی در مقدمه آن نوشتند این کتاب در اسلام بی نظیر است. این کتاب تدریس هم شده است. در این کتاب ۱۰ عنصر مقتل شناسی را بررسی کردم. فایل کامل این کتاب را به یکی از مراکز مهم فرهنگی فرستادم، یک ماه بعد یک نفر از آن مجموعه با من تماس گرفت و گفت کتاب شما را بررسی کردیم، بسیار عالی است اما در اولویت ما نیست. گفتم می‌دانم اولویت شما این است که سی شب ماه رمضان تو دعا بگذارید، اگر اولویت فکر و تفکر بود الان به اینجا نمی‌رسیدیم. روزی جامعه مداحی از مراجع تقلید اجازه نقل حدیث داشتند اما امروز بعضی مداحان در پوشش خود دچار مشکل هستند، بعضی همین حکم ساده تشبه به کفار نداشتن را رعایت نمی‌کنند لباس‌های تنگ یا خارج از شأن یک مداح می‌پوشند و کار خود را هم درست می‌دانند. متأسفانه مرجع اطلاعات بسیاری از مداحان و حتی برخی از روحانیون سرچ گوگل شده است، حتی مقتل را هم از سرچ گوگل به دست می‌آوردند و همین عدم مطالعه باعث شده تا برخی اطلاعات غلط را به مخاطب خود انتقال دهند.

به هر صورت در این کتاب شانزده عنصر مقتل شناسی بررسی شده است. در جلد دوم آن از دلایل «ما رایت الا جمیلا» گفتم. آیت الله جوادی آملی بر این کتاب تقریض کردند. در این کتاب ۶۰۰ صفحه‌ای چند عنصر مهم و اساسی از ۱۰ عنصر مقتل شناسی را تشریح کردم و همه مطالبی هم که بیان شده بر اساس مبانی دینی، فقهی، روایی و قرآنی بوده است.

کتاب دیگری که جلد سوم همین مجموعه است کتاب فنون مداحی و روضه خوانی است که در آن از فن فهرست کردن، فن گریز، فن روانشناسی زیبایی، اخفا و اظهار خواندن در روضه خوانی و غیره گفتم. این مجموعه سه جلدی شامل چند هزار صفحه است. متأسفانه متولیان ببارها قول مساعدت دادند هنوز یک ریال هم کمک نکردند، مسئولی دیگر قول کاغذ دادند که آن هم محقق نشد، رئیس یک مجموعه شهرداری تهران کلی از کتاب تعریف کردند اما الان دو ماه است که جواب تلفن من را هم نمی‌دهند. اما دو خانم و دو تا خواهر شجاع آمدند پای کار و ویراستاری این کتاب را پذیرفتند. برای این کتاب پیش فروش هم گذاشتیم که چند نفر از مداحان نفر آمدند و هر کدام با یک میلیون تومان کتاب را پیش خرید کردند. دو کتاب دیگر هم در حوزه اهل بیت (ع) تألیف کردم. یکی از این کتاب‌ها خلاصه آن مجموعه سه جلدی و با عنوان «چه بخوانیم» است. برای این کتاب هم از یک طلبه خواستم تا منابعش را جمع‌آوری کند. کتاب برای راحتی کار مداحان و روحانیون در قطع کوچک و جیبی است.

متأسفانه ما در کشور مشکل عزم داریم، عزم جدی در خیلی از امور و حوزه‌ها دیده نمی‌شود، به خصوص حوزه‌هایی مانند اقتصاد، خودرو، فرهنگ و امثال آن با ضعف عزم مواجه هستند. در خصوص مداحی هم به نظرم شاید فقط بنیاد دعبل با همه گرفتاری‌هایی که دارد، باز هم کارش را درست انجام می‌دهد. اما بقیه تشکل‌ها خیلی فعال نیستند و گویی فقط یک اسم دارند، ضربه‌ای که تشکل‌های مختلف به جامعه مداحی زدند، ضربه سختی است که راحت نمی‌توان جبران کرد. از وقتی که این تشکل‌ها ایجاد شد مجامع الذاکرین کمرنگ شد، برخی ازمجامع ۵ هزار جمعیت داشت، ماه رمضان‌ها جا برای نشستن نبود، جلسات آقای اکبرزاده مشهد جا شاید نبود، البته خود آقای اکبرزاده هم کاریزما داشتن اما به هر نحو مجمع کارش را درست انجام می‌داد اما متأسفانه تشکل‌ها حتی همان بسیج مداحان که من خودم راه انداختم، اخلال در کار ایجاد کرد.

من از روز اول هم با این کار مخالف بودم، معتقدم هیأت رزمندگان به تمام هیئات کشور لطمه زده است، از وقتی هیأت رزمندگان رو آمد هیأت‌های شهرها و استان‌ها به صورت نیمه تعطیل درآمدند، الان خود هیأت رزمندگان هم این‌طور شده است. طوری که الان وقتی برنامه‌ای می‌گیرند زیاد رسانه‌ای نمی‌کنند، مراسم دعای ندبه شأن ازنظر کمّی تقلیل پیداکرده است، این را از آمار صبحانه‌هایی که آماده می‌کنند، می‌گویم. در حالی که برخی جلسات هفتگی در هیأت‌ها بیش از سیصد نفر حضور دارند، آنها نه رسانه دارند، نه امکانات خاص دیگری.

مداحی که صرفاً برای رفع تکلیف باشد نیز اثری نخواهد داشت، از آن بدتر زمانی است که مداح به قصد خودنمایی بخواند. گاهی هیأت‌ها یا مداح اینقدر درگیر بنر و پوستر و تبلیغات می‌شوند که از اصل کار مداحی و برگزاری هیأت غفلت می‌کنند. گاهی هم این حجم از توجه به فرعیات و ظواهر برای پوشاندن ضعف‌های اخلاقی و فنی است

*اساسا تعریف شما از فن مداحی چیست و اصلی‌ترین کارکرد فن مداحی را در چه چیزی می‌بینید؟

رهبر معظم انقلاب درباره مداح و مداحی فرمودند: «مادح خورشید مداح خود است»، در همین جمله کوتاه رازها نهفته است. مداح باید بداند که مدح خورشید می‌کند. امروز بزرگترین اشکال مداحان ما این است که مداح نیستند و مداحی را فقط برای مداحی انجام می‌دهند، مانند نمازی که کسی فقط برای رفع تکلیف انجام می‌دهد. واضح است که چنین نمازی انسان را به معراج نمی‌برد. مداحی که صرفاً برای رفع تکلیف باشد نیز اثری نخواهد داشت، از آن بدتر زمانی است که مداح به قصد خودنمایی بخواند. گاهی هیأت‌ها یا مداح اینقدر درگیر بنر و پوستر و تبلیغات می‌شوند که از اصل کار مداحی و برگزاری هیأت غفلت می‌کنند. گاهی هم این حجم از توجه به فرعیات و ظواهر برای پوشاندن ضعف‌های اخلاقی و فنی است. در گذشته این همه طلاق در جامعه مداحی وجود نداشت اما امروز متأسفانه هست. همه اینها به این دلیل است که ما تعریف درستی از مداحی نداریم.

مداحی چیست؟ آیا صرف اینکه یک نفر برای دیگران بخواند، این مداحی است، اگر این باشد که خواننده‌ها هم همین کار را می‌کنند. مداحی چیزی فراتر از خواندن است، مداحی یعنی به درستی معرفی کردن مادح. امام رضا (ع) فرمودند: درباره ما چیزی از خود نگویید، بلکه همان را بگویید که ما راجع به خودمان گفتیم. داستان جالبی در این باره از امام صادق (ع) نقل شده است؛ شخصی بر امام صادق (ع) وارد شد دست روی سینه گذاشت و گفت السلام علیک یا شریف، شریف صفت و ویژگی خوبی است ظاهراً این فرد حرف بدی نزده بود امام صادق (ع) قبل از اینکه جواب سلام این شخص را بدهند فرمودند برادر کنیه تو چیست گفت ابوعبدالله امام فرمود سلام علیکم یا ابوعبدالله، گفتند ما را به کنیه خودمان بخوانید، از خودتان برای ما کنیه درست نکنید. این برخورد امام اهمیت مداحی و درست سخن گفتن درباره اهل بیت (ع) را می‌رساند، نمی‌شود هر حرفی را درباره این بزرگواران زد. فرمودند: «ان امرنا صعب مستصعب» امر ما سخت دشوار است. اما متأسفانه امروز برای خیلی‌ها راحت شده و راحت به این قضیه نگاه می‌کنند. هر فردی با چند مستمع و یک بلندگو و یک شال گردن و خواندن خود را مداح می‌داند، اینها خوب است اما کافی نیست. مداحی اهل بیت (ع) امر خطیری است و کسی که پا در این عرصه می‌گذارد باید از جهات مختلف علمی، اخلاقی و عملی روی خود کار کند. مداحی که می‌آید در رسانه ملی می‌گوید مرا به لاک مشکی آن خانم پشت دسته عزایت ببخش، معلوم است که یا چیزی از احکام دین نمی‌داند یا می‌داند و اهمیت آن را متوجه نشده است. کسی که لاک می‌زند جدای از آنکه خود را در پیش نامحرم تزئین کرده که حرام است نماز و طهارتش هم به مشکل برمی خورد، وقتی یک مداح چنین حرفی می‌زند به طور ضمنی این عمل غلط را تأیید کرده است.

به قول شاعر:

دلم قربانی آن سر که با خنجر کند بازی / ‏ به روی نیزه دست افشان، رود تا سر کند بازی

مرا روزی خور خوان خسان کردند و می‌ترسم / ‏ در این بازار، زر با حرمت بوذر کند بازی

چو واعظ پایبند صحبت خود نیست، جادارد / که حرمت بشکند، محراب با منبر کند، بازی

خدا فرمود: با جبرائیل دنیا جای بازی نیست / ‏ که با انگشتری، یک لحظه پیغمبر کند بازی

مرا در دل به گاه مرگ این یک آرزو باقی است / ‏ که ابراهیم دل با آتش محشر کند بازی

خلاصه بگویم، فن مداحی این است که مداح از همه علوم بداند، عربی بلد باشد، چرا که همه کتاب‌های ما یا ترجمه عربی شده یا از عربی ترجمه شده است. مداح باید بتواند از این کتاب‌ها استفاده کند. الان متأسفانه اگر کتاب نفس المهموم را جلوی بسیاری از مداحان بگذارید نمی‌توانند بدون غلط از رویش بخوانند. یا کتاب «قَمْقامِ زَخّار وَ صَمْصامِ بَتّار» فرهاد میرزا معتمد الدوله، این کتاب هم کتاب باارزشی است، اما چند نفر با آن آشنا هستند یا می‌توانند از رو بخوانند. متأسفانه مداحان ما با کتاب‌های مرجع آشنایی ندارند. من جایی برای آزمون و تست رفته بودم، به یک نفر گفتم چه کتاب مقتلی خوندی گفت جلد یک و دوی گلچین احمدی، گفتم آن کتاب ده جلد است باید همه اش را می‌خواندی اما این مقتل نیست. پرسیدم دیگر چه خواندی گفت لهوف گفتم معنی لهوف را می‌دانی گفت احتمالاً جمع لحاف است، یعنی این بنده خدا اصلاً کتاب را نمی‌شناسد و فقط یک چیزی شنیده است.

وقتی یک نفر حتی معنی نام کتاب را نمی‌داند، چطور می‌خواهد از این کتاب برای مردم نقل کند. به همین دلیل است که می‌گویم مداح باید با علوم مختلفی که با مداحی در ارتباط است مانند عربی، علم رجال، صرف و نحو و غیره تا حدودی آشنایی داشته باشد. باید با راویان صحیح حدیث و جاعلان حدیث آشنایی داشته باشد تا دچار اشتباه نشود، ما حتی در برخی از کتب حدیثی، احادیث جعلی داریم، مداح باید حواسش به این مسائل باشد، هر حرفی را نقل نکند هر مطلبی که از هر کتابی خواند بلافاصله برای مردم بازگو نکند، کتب مرجع را بشناسد، احادیث و روایات معتبر را بشناسد و از آنها استفاده کند. مداحی که با کتاب و مطالعه سروکار ندارد و محل رجوعش سرچ گوگل است به درد مداحی نمی‌خورد. توانمندی در این بخش از فنون مداحی شاید از هر بخش دیگری مهم‌تر و واجب تر است، اگر مداح به لحاظ موسیقی و فن خواندن چندان هم حرفه‌ای نباشد قابل تحمل است اما اینکه حرف بی سند و مدرک بزند و اطلاعات غلط به مردم بدهد با هیچ چیز قابل جبران نیست. البته فنون خواندن و زیبا خواندن هم در جای خود مهم است. ما یک مجموعه آموزشی با عنوان الحان الذاکرین تهیه کردیم که شامل هزار صفحه کتاب و ۷۲۷ ساعت نغمات با ذکر نام دستگاه، آواز یا گوشه مناسب می‌باشد.

ده هزار نسخه از این مجموعه در سال ۷۰ به فروش رفت. در گذشته اینقدر جلسات مداحی زیاد نبود، شاید در یک روستا یا شهر سالی ده یا بیست روز مجلس مناسبتی محرم یا ماه رمضان بود و تمام می‌شد. اما الان به هر مناسبتی مجالس برگزار می‌شود، این شرایط جدید می‌طلبد که علم و آمادگی مداح هم صد برابر قبل شود. البته بعضی از مناسبت‌هایی که جدیداً باب شده هم جای تردید دارد و مداحان باید حواسشان به این مناسبت سازی ها باشد. آیا اینها را امام صادق (ع) گفته امام باقر (ع) گفته، خب اینها بدعت است. مداح باید حواسش به این موضوعات باشد و درگیر بدعت‌ها و رسم و رسوم من درآوردی نشود. باید مداحان و علمای تراز گذشته را الگوی خود قرار بدهیم، آنها چطور رفتار کردند ما هم راه آنها را برویم، نقل است به مرحوم قاضی نور الله شوشتری ایراد گرفتند، سه سال منبرش را تعطیل کرد رفت تحقیق و مطالعه کرد حتی به هند رفت و در یک کتابخانه در هند منبع حرفی را که راجع به امام حسن عسکری (ع) زده بود پیدا کرد، برگشت و به مردم گفت این سند حرفی است که من درباره امام زدم، این شیوه و رفتار اهمیت مساله را می‌رساند، ضمناً سختی کار را هم می‌رساند. مداح باید وقتی حرفی می‌زند معتبر باشد، باید طوری حرف بزند که مردم بتوانند روی حرفش حساب کنند و بدانند که حرف بیخود و بی سند نمی‌زند.

ادامه دارد…

کد خبر 6096420

دیگر خبرها

  • روزگاری جامعه مداحی از مراجع تقلید اجازه نقل حدیث می‌گرفت
  • چرا فنلاند شادترین کشور دنیاست؟
  • باند مافیایی؛ شکایت ناتینگهام فارست از شبکه اسکای و گری نویل!
  • کناره‌گیری مارک کلاتنبرگ از شغل جنجالی در ناتینگهام فارست
  • هیچ مماشاتی با اعمال قدرت علیه ایران در کار نیست | عملیات وعده صادق قدرت فرماندهی ایران را نشان داد
  • عملیات وعده صادق قدرت فرماندهی ایران را نشان داد
  • ابوترابی‌فرد: عملیات «وعده صادق» قدرت فرماندهی ایران را نشان داد
  • غرق در نوستالژی؛ بهترین بازی‌های PlayStation 2
  • «روزی روزگاری در آمریکا» + فیلم
  • خاص و نوستالژی؛ طرح لو رفته از کیت سوم بایرن مونیخ برای فصل 25-2024 / عکس